خلسه

خلسه

مهربانی چقدر زیباست
خلسه

خلسه

مهربانی چقدر زیباست

خبرمهم

دوستان عزیز که گفتن یه رمان دیگه بزارم 

میتونین تو وبلاگ دومم که ادرسش رو تو پیوند ها گزاشتم رمان ساقی رو دنبال کنین!

روز خوش

یاسمین-پارت7

سرد شده . بذار بخاری رو روشن کنم و کتری بذارم روش
و یه چایی دم کنم
.چایی دوباره دم که می خوری؟
اشک تو چشمای کاوه جمع شد و گفت
:کاوه – بخدا از خودم شرم دارم بهزاد . ما زندگیمون
اونطوری و تو زندگیت اینطوری ! کاش بهم اجازه می
دادی مثل
یه برادر کوچکتر ، کمکت کنم . کاشکی می اومدی خونه
ما با هم زندگی می کردیم
.اینهمه اتاق خالی تو اون خونه بی استفاده افتاده . پدر
مادرم همیشه می گن دوستی با تو برای من بزرگترین
افتخاره
بهزاد . ازت خواهش می کنم دست از این لجبازی و یه
دنده گی بردار
.اولا که دشمن ت شرمسار باشه . دوما تو برادر بزرگ
منی . سوما از پدر و مادرت تشکر کن . چهارما انشالله
خدا 
اونقدر به پدرت بده که نتونه جمع کنه . پنجما دوستی تو
هم برای من افتخاره . ششما اجازه بده غرورم جریحه دار
نشه . هفتما
....کاوه – ا .... گم شو . مرده شور تو رو با غرورت ببره
! همه رفیق دارن ما هم رفیق داریم ! تو که می گفتی
باعث
افتخارتم
!کاوه – پاشو شام با هم بریم بیرون . پسر هپاتیت مرغی
می گیری از بس تخم مرغ می خوری ها ! ببینم ، گاهی
احساس نمی کنی که دلت می خواد تخم بذاری ؟ –

با خنده گفتم : چرا چند وقتم هست که تا خروس می آد
خودمو جمع و جور می کنم و رنگ به رنگ می شم
!با خنده گفتم : چرا چند وقتم هست که تا خروس می آد
خودمو جمع و جور می کنم و رنگ به رنگ می شم
!کاوه – پاشو بریم دیگه . می خوام ببرمت یه رستوران
شیک و درجه یک دو تا پرس تخم مرغ نیمرو بخوریم .
آخه 
می گن خرهای همدون رو شش روز هفته سنگ بارشون
می کنن جمعه ها که تعطیله آجر
.
-
دیوانه آدم غذای خوب و سالم خونه رو ول می کنه می
ره غذای مونده بیرون رو می خوره ؟
اینجا من صد جور اغذیه مطمئن دارم . نون سنگک .
تافتون . لواش . باگت . از همه مهمتر نون بربری ! هر
کدوم رو
که دوست داری بگو با تخم مرغ بخوریم
.کاوه – یارو اسمش منوچهر بارکش بود . رفقاش بهش
گفتن بابا این چه اسمی یه تو داری برو عوضش کن . یه
سالدوندگی کرد آخرش اسمش رو گذاشت بیژن بارکش !
حالا حکایت توئه . تخم مرغ همون تخم مرغه س فقط
قیافه ش عوض می شه و نوع نون کنارش
.
-
هیچی نگو که اگه همین فرزند مرغ یه خورده گرونتر
بشه باید سفیده اش رو یه روز درست کنم زرده ش رو یه
روز .! حالا کلی خوشبختم که جدایی بین زرده و سفیده
اش نیفتاده
!

یاسمین-پارت6

زندگی حالای منم شده یه بقچه . هر یه سال دو سالی
جمعش می کنم و می زنم زیر بغلم و از این اتاق و تو این
محل
، می کشم شون تو یه اتاق دیگه و تو یه محل دیگه
.خدا رحمتشون کنه پدر و مادرم رو . نمی دونم بچه واسه
چی می خواستن ؟
یادمه سالیان سال آرزوی پوشیدن یه شلوار جین رو داشتم
. هر بار که به بابام می گفتم ، می گفت این شلوار میخی
ها به درد تو نمی خوره ، مال بچه لات هاس
!خدا بیامرز به شلوار جین می گفت شلوار میخی!بعد از مردن شون ، اولین شلواری که خریدم ، یه شلوار
جین بود
!تمام مدتی که داشتم شلوار رو می خریدم ، همه اش با
خودم کلنجار می رفتم . همه ش فکر می کردم که وصیت
پدرم رو زیر پا زیر پا گذاشتم
.اصلا نمی دونم چرا این چیزا اومده تو فکرم ؟
شکر خدا که از تحصیل چیزی برام کم نذاشتن . خودمم با
سعی و کوشش تونستم تو دانشگاه سراسری قبول بشم ، 
اونم رشته پزشکی.بلند شدم . حالا وقت زنجموره نبود.شکر خدا که سال آخرم و زندگی م هم یه جوری می گذره.یه اتاق دارم د یه غربیل....چرا باید حق پدر من دست یه عده آدم دیگه باشه و اونام
حقش رو بخورن؟
چرا باید پدر من چون پول خرید یه شلوار جین رو نداره
بگه شلوار میخی مال بچه لات هاس ؟
چرا هر وقت یه اسباب بازی خوب می دیدم و دلم می
خواست ، مادرم باید بگه اینا مال بچه های درس نخون و
تنبله
!؟ این بهانه ها واسه چی بوده ؟ چرا ما نباید بلد باشیم که
آناناس رو چه جوری می خورن ؟
انگار باز ناشکری کردم
.شکر خدا که تا حلال لنگ نموندم . دانشگاه سراسری !
اونم رشته پزشکی چیز کمی نیست . –
حالام که سال آخرم . توی این دنیا ، هم غیر از اسباب و
اثاث خونه م ، یه رفیق خوب مثل کاوه دارم و کمی پول
تو
حساب سپرده بانک و یه قد بلند و یه صورت نسبتا خوب
و یه هوش زیاد برای درس خوندن و یه اتاق که
گاراژخونه
بوده و حالا در اجاره منه
.با این افکار ته دلم یه حال خوب یبهم دست داد و راه افتادم
دنبال تهیه غذا
.امروز طبق برنامه غذایی ، تخم مرغ داشتم و یه دونه
سیب زمینی ! نون سنگک هم تا دلتون بخواد ! بعد از ناهار
،
دسر رو که خوردم چشمام سنگین شد . سرم رو که روی
بالش گذاشتم از حال رفتم . خوبیش این بود خواب برای
مثل من آدمی ، مجانی یه
.طرف های غروب بود که یکی زد به در خونه . از پنجره
نگاه کردم . کاوه بود . بیرون برف شدیدی گرفته بود .
در رو وا کردم.کاوه – سلام ، تو چرت بودی ؟-آره ، ناهارم رو که خوردم خوابم گرفت.کاوه – امروز برنامه غذاییت تخم مرغ با چی بود ؟-تخم مرغ خالی .هر روز که نمیشه صد تا چیز به برنامه
غذایی اضافه کرد . یه روز به تخم مرغ اضافه می کنم
می
شه املت . یه روز پنیر می ریزم توش می شه پیتزا . یه
روز سوسیس توش خرد می کنم می شه خوراک بندری .
یه
روز آرد می زنم می شه خاگینه . تنوع لازمه
.دیروز سرفه م گرفت تا سرفه کردم صدای قد قد از گلوم
در اومد
.کاوه – اگه مرغ و خروس ها بفهمن تو تخم هاشونو
خوردی ، می آن در خونه ت تحصن می کنن ! بابا نسل
مرغ
منقرض شد از بس تو تخم مرغ خوردی
!.هر دو زدیم زیر خنده.

یاسمین-پارت5

-لوس نشو ، دارم جدی حرف می زنم.می خوام بگم اگه یکی مثل تو بره خواستگاری فرنوش ،
بهش جواب نه نمیدن . اما آدمی مثل من اصلا نباید این
چیزا
حتی به فکرشم بیاد
.از اون گذشته ، من اصلا کسی رو ندارم که بره برام
خواستگاری کنه
!کاوه – اینکه چیزی نیست . تو فقط لب تر کن بقیه ش....رفتم تو حرفش و گفتم : – -دیگه حرفش رو هم نزن . ول کن . بگو ببینم تعطیلی
رو می خوای چیکار کنی ؟
نیم ساعت بعد رسیدیم خونه . تا اومدم تو اتاقم ، کتاب هام
رو پرت کردم یه گوشه و نشستم . سر مو گرفتم میون
دستهام و به زندگیم فکر کردم
.این کاوه طفلک هم اسیر من شده بود . خونواده ش خیلی
پولدار بودن . خودش یه ماشین مدل بالای خیلی شیک 
داشت اما به خاطر من ، یا پیاده یا با اتوبوس می رفتیم
دانشکده . یعنی من سوار ماشین ش نمی شدم . جلو بچه
ها
خجالت می کشیدم . دوست نداشتم فکر کنن که بخاطر
پولش باهاش رفاقت می کنم
.پدر من آدم فقیری بود . آدم خوب اما بد شانس ! مرد
زحمتکشی بود اما شانس نداشت . دست به طلا می زد
مس
می شد
.از صبح تا شب کار می کرد و جون می کند آخرش هشتش
گرو نه ش بود
.مادرمم زن مهربون و زحمتکشی بود.اونم تا کار خونه و پخت و پز بود که هیچی ، این کاراش
که تموم می شد ، بیچاره می رفت سراغ اضافه کاری
.همیشه خدا دستش به یه چیزی بند بود . یا قلاب بافی می
کرد یا بافتنی می بافت یا هزار تا کار دیگه . مثلا می
خواست یه گوشه خرج خونه رو جور کنه
.
خلاصه این پدر و مادر سخت کار می کردن که یه جوری
چرخ زندگی رو بچرخونن اما چرخ زندگی ما چهارگوش
بود و با بدبختی می گشت
.یه خونه نقلی و قدیمی داشتیم که اونم ارث پدربزرگم بود
و یه ماشین که عصای دست بابام بود و سالی به دوازده
ماه
گوشه تعمیرگاه
.یه روز که کارد به استخون بابام رسید ، کوچ کردیم . در
خونه مون رو کلون کردیم و راهی جنوب شدیم
.پدرم می گفت تا حالا هر کی رفته جنوب ، بار خودش رو
چند ساله بسته و برگشته
.اون وقت ها من سال آخر دبیرستان بودم.یه روز کله سحر از تهران حرکت کردیم و پنجاه کیلومتر
از شهر دور نشده بودیم که با یه کامیون تصادف کردیم
.پدر و مادر بیچاره ام نرسیده به جنوب بار سفرشون رو
بستن ! موندم تنها و بی کس با صد تا زخم تو تنم و هزار
تا
شکستگی تو روحم
.
یه ماه بعد خونه رو فروختم و خسارت تصادف رو دادم .
آخه مامقصر شناخته شدیم . بقیه پولش رو هم گذاشتم
بانک و از سودش خرج زندگی رو جور کردم
.خدا نخواد که پدری خجالت زن و بچه اش رو بکشه .
بیچاره بابام راحت شد
.مادرم راحت شد . آخه اون چه زندگی بود که داشت ؟
نمی دونم ما جماعت بدنیا اومدیم واسه بدبختی کشیدن و
مثل تراکتور کار کردن ؟ یعنی هر خوشی و شادی و
راحتی
باید به ما حروم باشه ؟
اگه زندگی اینه که ما می کنیم ، پس این آدما که تو اروپا
و اینجور جاها هستن دارن چیکار می کنن ؟ یا همین آدمای
پولدار دور و بر خودمون ؟
اگه زندگی ، اونی که اونا می کنن ما چیکار می کنیم ؟ –
9از صبح تا شب کار می کنیم و جون می کنیم که شاید
بتونیم شیکم مون رو سیر کنیم ، اونم با چی ؟ همیشه م به 
خودمون دل خوشی های الکی می دیم . اگه یکی از
صدتاش عملی می شد حرفی نبود
!یادمه که بابای خدا بیامرزم همیشه به من وعده می داد که
ایشالله وضعمون خوب می شه و برات همه چیز می خرم
.بیچاره از همه چیز فقط تونست یه بار یه آناناس برامون
بگیره
.یه شب که برگشت خونه ، یه آناناس دستش بود . سرش
رو همچین گرفته بود بالا که انگار قله اورست رو فتح
کرده
بود
.حیف که آناناس خوردن رو بلد نبودیم ! یعنی نفهمیدم توش
رو باید خورد یا بیرونش رو ؟ هر چند که هر دوش رو
هم خوردیم
.اما چه مزه ای داشت ! نذاشتیم یه مثقالش حروم بشه!قدر نعمت رو امثال ما میدونن!بگذریم.

یاسمین-پارت4

کاوه – پدر ، اینا رو که می بینی بعضی هاشون یه کوه
غصه تو دلشون دارن . دوره جوونی شما با دوره جوونی
ماها
فرق می کرده . به نظرم از این آرزوها نکنی بهتره !
سرت کلاه میره
.فروشنده – راست می گی جوون . ایشالله که زندگی و
دوره شما هم خوب بشه
.کاوه – یه مثال برات میزنم . دوره شما اصلا یادت می آد
که هر روز ، از خواب که بلند می شدی بیای جلوی پنجره

بخوای بدونی امروز هوا آلوده تر یا دیروز ؟
فروشنده – به والله ، اصلا یه همچین چیزی رو یاد ندارم
! اصلا ما یه همچین چیزایی رو نداشتیم . دوره ما ، هوای
این
تهرون مثل گل پاک و تمیز بود
.کاوه – تازه یکیش رو بهت گفتم . –
فروشنده – تا اونجا که من یادمه ، یه ذره دود و کثافت تو
این شهر نبود ! تهرون پر گنجشک و کفتر و چلچله و
طوطی و بلبل بود ! صبح تا شب با رفقا می رفتیم دنبال
الواطی
.جمعه به جمعه یه تومن پونزده زار می دادیم و می رفتیم
سینماو اون فیلمی رو که دوست داشتیم می دیدیم و سر
راه
چهار تا سیخ جگر می گرفتیم و می خوردیم و نوش جون
زن و بچه مون می شد می چسبید به تن مون
!کاوه – حالا دل ما رو اب نکن با اون دوره جوونی ات .
چهار تا بستنی بده ، خبر مرگمون لیس بزنیم بریم دنبال
بدبختی و بیچارگی ها مون
!فروشنده زد زیر خنده و گفت:همه تون مهمون خودمین! همینکه منو یاد جوونی ام
انداختین یه میلیون واسه ام ارزش داشت ! چند وقتی بود
که
خنده رو لبام نیومده بود
.بچه ها براش کف زدن و هورا کشیدن که روزبه گفت:
بچه ها ببینین این کاوه رو ! یاد بگیرین . اینطوری پولدار
می شن ها
!کاوه – یارو هنر پیشه خارجی ، یه ساعت و نیم تو فیلم
هزار دفعه ملق میزنه تا دوبار مردم خندشون بگیره یه
میلیون
دلار بهش پول می دن . حالا یه ساعته دارم متصل شما
رو می خندونم ، چهار تا بستنی نصیبم شده ! اینم حسودی
داره
؟
خلاصه اون روز با بچه ها خیلی خندیدیم . آخرش کاوه
به زور پول بستنی ها رو داد . با اینکه صاحب مغازه نمی
خواست ازمون پول بگیره
.وقتی از بچه ها خداحافظی کردیم ، دوتایی بطرف خونه
راه افتادیم
.کاوه – بیا ! دلت خنک شد ؟ اگه با ماشین فرنوش خانم
رفته بودیم ، هم من گیر این قوم ظالم نمی افتادم و هم تا
رسیده بودیم در خونه ، فرنوش رو واسه ات خواستگاری
کرده بودم ! بابا جون ، تو که زندگی منو می دونی . آخه
من
کجا و فرنوش خانم کجا ؟
تموم زندگی م رو که بفروشم پول بنزین ماشین ش نمی
شه
!از تو چه پنهون ، از اولین بار که امسال تو دانشکده دیدمش
، عجیب فکرم رو بخودش مشغول کرده ! واقعا دختر
قشنگیه ! خیلی م سنگین و با وقاره . ولی خب آدم نباید
زیاد به حرف دلش گوش کنه . اینطوری بهتره . آرزوی
محال نباید داشت . حتی رویای آدم هم باید در حد خود آدم
باشه
!کاوه – یعنی چی ؟ مگه دست خود آدمه ؟ آدم وقتی از
کسی خوشش بیاد ، خوشش اومده دیگه
!
-
آره . اگه اون آدم ، یکی مثل تو باشه . آره امثال شماها
تو یه طبقه این
.کاوه – بجان تو اگه ما تو یه طبقه باشیم ! اون خونه اش
جایی دیگه س ، مام خونه مون جایی دیگه س
!