خلسه

خلسه

مهربانی چقدر زیباست
خلسه

خلسه

مهربانی چقدر زیباست

یاسمین-پارت6

زندگی حالای منم شده یه بقچه . هر یه سال دو سالی
جمعش می کنم و می زنم زیر بغلم و از این اتاق و تو این
محل
، می کشم شون تو یه اتاق دیگه و تو یه محل دیگه
.خدا رحمتشون کنه پدر و مادرم رو . نمی دونم بچه واسه
چی می خواستن ؟
یادمه سالیان سال آرزوی پوشیدن یه شلوار جین رو داشتم
. هر بار که به بابام می گفتم ، می گفت این شلوار میخی
ها به درد تو نمی خوره ، مال بچه لات هاس
!خدا بیامرز به شلوار جین می گفت شلوار میخی!بعد از مردن شون ، اولین شلواری که خریدم ، یه شلوار
جین بود
!تمام مدتی که داشتم شلوار رو می خریدم ، همه اش با
خودم کلنجار می رفتم . همه ش فکر می کردم که وصیت
پدرم رو زیر پا زیر پا گذاشتم
.اصلا نمی دونم چرا این چیزا اومده تو فکرم ؟
شکر خدا که از تحصیل چیزی برام کم نذاشتن . خودمم با
سعی و کوشش تونستم تو دانشگاه سراسری قبول بشم ، 
اونم رشته پزشکی.بلند شدم . حالا وقت زنجموره نبود.شکر خدا که سال آخرم و زندگی م هم یه جوری می گذره.یه اتاق دارم د یه غربیل....چرا باید حق پدر من دست یه عده آدم دیگه باشه و اونام
حقش رو بخورن؟
چرا باید پدر من چون پول خرید یه شلوار جین رو نداره
بگه شلوار میخی مال بچه لات هاس ؟
چرا هر وقت یه اسباب بازی خوب می دیدم و دلم می
خواست ، مادرم باید بگه اینا مال بچه های درس نخون و
تنبله
!؟ این بهانه ها واسه چی بوده ؟ چرا ما نباید بلد باشیم که
آناناس رو چه جوری می خورن ؟
انگار باز ناشکری کردم
.شکر خدا که تا حلال لنگ نموندم . دانشگاه سراسری !
اونم رشته پزشکی چیز کمی نیست . –
حالام که سال آخرم . توی این دنیا ، هم غیر از اسباب و
اثاث خونه م ، یه رفیق خوب مثل کاوه دارم و کمی پول
تو
حساب سپرده بانک و یه قد بلند و یه صورت نسبتا خوب
و یه هوش زیاد برای درس خوندن و یه اتاق که
گاراژخونه
بوده و حالا در اجاره منه
.با این افکار ته دلم یه حال خوب یبهم دست داد و راه افتادم
دنبال تهیه غذا
.امروز طبق برنامه غذایی ، تخم مرغ داشتم و یه دونه
سیب زمینی ! نون سنگک هم تا دلتون بخواد ! بعد از ناهار
،
دسر رو که خوردم چشمام سنگین شد . سرم رو که روی
بالش گذاشتم از حال رفتم . خوبیش این بود خواب برای
مثل من آدمی ، مجانی یه
.طرف های غروب بود که یکی زد به در خونه . از پنجره
نگاه کردم . کاوه بود . بیرون برف شدیدی گرفته بود .
در رو وا کردم.کاوه – سلام ، تو چرت بودی ؟-آره ، ناهارم رو که خوردم خوابم گرفت.کاوه – امروز برنامه غذاییت تخم مرغ با چی بود ؟-تخم مرغ خالی .هر روز که نمیشه صد تا چیز به برنامه
غذایی اضافه کرد . یه روز به تخم مرغ اضافه می کنم
می
شه املت . یه روز پنیر می ریزم توش می شه پیتزا . یه
روز سوسیس توش خرد می کنم می شه خوراک بندری .
یه
روز آرد می زنم می شه خاگینه . تنوع لازمه
.دیروز سرفه م گرفت تا سرفه کردم صدای قد قد از گلوم
در اومد
.کاوه – اگه مرغ و خروس ها بفهمن تو تخم هاشونو
خوردی ، می آن در خونه ت تحصن می کنن ! بابا نسل
مرغ
منقرض شد از بس تو تخم مرغ خوردی
!.هر دو زدیم زیر خنده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد