خلسه

خلسه

مهربانی چقدر زیباست
خلسه

خلسه

مهربانی چقدر زیباست

یاسمین - پارت1

کاوه - چرا اینقدر طولش دادی پسر؟
ترم تموم شد دیگه . حالا کو تا دوباره بچه ها رو ببینم .
داشتم ازشون خداحافظی می کردم . تو چی؟ چرا سرت
رو
انداختی پایین و رفتی؟ یه خداحافظی ای یه چیزی
!کاوه – هیچی نگو ! من مخصوصا رفتم یه گوشه قایم شدم
! به هر کدوم از این دخترا قول دادم که مامانم رو بفرستم
خواستگاری شون ! الان همشون می خوان بهم آدرس
خونشون رو بدن
!تو همین موقع یه ماشین شیک و مدل بالا پیچید جلوی ما و
با سرعت رد شد بطوریکه آب و گل توی خیابون پاشید
به شلوار ما . کاوه شروع کرد به داد و فریاد کردن و مثل
زن ها ناله و نفرین می کرد
:اوهوی .....همشیره! حواست کجاست ؟! الهی گیربکس
ماشینت پاره پاره بشه!
پسر نزدیک بود بزنه بهت ها ! نگاه کن ! تا زیرشلوارم
خیس آب شد ! الهی سیبک ماشینت بگنده ! نگاه کن ! حالا
هرکی رد می شه می گه این پسره توی شلوارش بی
تربیتی کرده
!می شناسیش ؟
کاوه – همه می شناسنش ! سال اولی یه . خوشگل و پولدار
! به هیچکسم محل نمی ذاره ! بجان تو بهزاد این
مخصوصا
پیچید طرف ما ! الهی شیشه ماشینت جر بخوره
!نه بابا انگار فرمون از دستش در رفت.کاوه گاهی با صدای بلند یه نفرین به اون ماشین می کرد
و یه جمله آروم به من می گفت
:کاوه – الهی لاستیک ماشینت بشکنه ! مرده شور اون
چشمای هیزماشینت رو بشوره که زیر چشمی ما رو نگاه
نکنه
!
-
این چرت و پرتا چیه می گی ؟
کاوه – مرده شور اون رنگ ماشینت رو ببره که از همین
رنگ دو تا زیر شلواری توی خونه دارم
!خنده ام گرفته بود . اینا رو می گفت و بطرف ماشین دست
تکون می داد
.
-
پسر چرا اینطوری می کنی ؟
کاوه – شاید تو آینه ما رو ببینه و برگرده
!در همین موقع اون ماشین ایستاد و دنده عقب گرفت که
کاوه دوباره شروع کرد
:الهی روغن سوزی ماشینت بجونم بیفته ! الهی درد و بلای
لنت ترمزت بخوره تو کاسه سر این بهزاد
!
-
لال شی ! اینا چیه می گی ؟
دیگه ماشین رسیده بود جلوی ما
.
-
سلام معذرت می خوام که بد رانندگی کردم . یه لحظه
حواسم پرت شد
.کاوه – ببخشید ، پدر شما سرهنگ نیستند ؟-نه چطور مگه ؟

کاوه – عذر می خوام فکر کنم پدرتون باید وزیر باشن یا
وکیل
.
-
نه اصلا ! –کاوه – خب الحمدلله!بعد بلند گفت:خانم این چه طرز رانندگی یه ؟ باباتون م که کاره ای توی
این مملکت نیست که شما اینطوری رانندگی می کنین
!نزدیک بود ما رو بکشی!آروم زدم تو پهلوش و گفتم:
-
عذر می خوام خانم . این دوست من کمی شوخه.باید ببخشید . اسم من فرنوش ستایشه . طوری که نشدید؟
کاوه- آب و گل و شل از پر پاچه مون راه افتاد خانم جون
!فرنوش خندید و گفت:
-
شما کاوه خان هستین . بذله گویی شما تو دانشکده معروفه
. همه از شوخ طبعی تون تعریف می کنند . تا فرنوش 
اینو گفت : صدای کاوه ملایم شد و رنگ عوض کرد و
گفت
:کاوه - من کوچیک شما هستم . شما واقعا چه خانم فهمیده
ای هستین
!
-
اسم من بهزاده . اینم کاوه دوستمه.کاوه – هر دو کنیز شماییم!فرنوش – بازم ازتون معذرت می خوام.کاوه – فدای سرتون ! اصلا بذارین من این وسط خیابون
بخوابم . شما با ماشین تون دو سه بار از رو من رد شین
!اصلا چه قابلی داره ؟ چیزی که زیاده اینجا جون آدمیزاده
! اصلا شما دفعه دیگر خبر بدین تشریف میارین .
خودمون
و دو سه تا از بچه های کلاس رو بندازیم جلو ماشین تون
! والله ! بی تعارف می گم
!
-
بس کن کاوه!ببخشید خانم . خیلی ممنون که برگشتید . خوشبختانه اتفاقی
نیفتاده.

نظرات 2 + ارسال نظر
رامین 1402,06,12 ساعت 11:07 ب.ظ https://frozenblogger.blogsky.com

البته یکی دو تا نقد ریز هم به داستان وارد است. مثلا اصلا شبیه رمان نیست و آدم احساس میکنه دارد یکی از فیلم نامه ی سریال های صدا سیما را میخواند
یا مثلا چرا کاوه به جای فحش دادن به صاحب ماشین مثل زن ها آه و ناله و نفرین میکنه اصلا منطقی نیست. اگر هم میگید کنارش دختر بوده و کاوه نمی خواسته جلوی دختر فحش بده پس به قدر کافی عصبانی نشده بوده و می توانسته ساکت باشد. یا اگر کاوه شوخ طبع بوده شوخی هاش شبیه جوک های شوهر عمه ای بی مزه هستند

بله نقداتون درستن ولی من که نویسنده نیستم
میدونید نویسنده میخواسته به روز نوشته باشه و به نظرم شخصیت کاوه شوخ طبعه .از اون دختر خوشش اومده!
تخیلات اقای مودب پوره دیگه چی بگم !

رامین 1402,06,12 ساعت 07:15 ب.ظ https://frozenblogger.blogsky.com

خیلی داستان خنده داری است و خواندنش خیلی راحت و لذت بخش بود. آیا شما این ها را نوشته اید؟ نویسنده اش رو معرفی کنید تا باهاش آشنا بشیم

شاید بعضی جاها اشکالاتی داشته باشه!
ممنون از نظرتون...نه خودم ننوشتم نویسنده اش اقای مرتضی مودب پور هستش .رمان های جالب دیگه ای هم نوشتن!
ممنون که سر زدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد