خلسه

خلسه

مهربانی چقدر زیباست
خلسه

خلسه

مهربانی چقدر زیباست

خسته ام؟؟؟

امروز صبح حوالی نزدیک ساعت ده بود از خونه زدم بیرون یه سر رفتم کتابخونه بعدشم رفتم باغ رویا که وجودمو باهاش پر کنم تا این یه ماه رو هم با تلاش بیشتر ادامه بدم...خیلی راه رفتم ...خیلی زیاد ....

انگار انرژی بی پایانی دارم که اینطوری کنترلش میکنم 

هوا خیلی گرم بود شایدم برا منی که داشتم تند تند راه میرفتم خیلی گرم بود 

با رویا حرف زدم یکم گله داشت ولی ارومش کردم 

قدرت تخیلم رو با واقعیت تقسیم میکنم و مثل همیشه از زندگی لذت بی پایانی میبرم همراه با ارامش بهشتی پرش کردم!


نظرات 2 + ارسال نظر

می‌گذری. دست تکان می‌دهی. نمی‌بینم.
در من سال‌هاست دیگر
پنجره‌ای روو به خیابان باز نمی‌شود

«رضا کاظمی»

ممنون که سر زده بودی فرشته جانم

خواهش میکنم خیل نوشته هاتون برام جذاب بود

دنبال من نگرد
من تو شده ام

پرویز صادقی

هرجا سخن از جلوه آن ماه پری بود
کار من سودازده، دیوانه گری بود

“فرخی یزدی”

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد